مخلوق هفتم : نزن آقا نزن...

تمام زندگیم ،

احساس تنهایی میکردم ،

اینرو باور داشتم که من اشتباه هستم.



سره کلاس شیرین دینی نشستی ، معلم محترم طبق معمول با توجه به اینکه مالیاتی واسه کــ.س شعر گوییهاش وجود نداره ، اون دهن محترم شو رو که امیدواری یه روز بتونی به شدت مورد عنایت قرار بدی باز کرده و از گناه های کرده و نکرده ی ما داره بهمون اخطار میده مرتیکه حروم زاده ، اگه بهشت قراره جایی باشه که این حرومزاده ها میرن من ترجیح میدم برم جهنم ، تو هم که طبق معمول اصلاً حوصله نداری مدادتو دستت گرفتی و داری ته کتاب طرحی از این موجود مزخرف ، جناب معلم ،میکشی.


یکی از بچه ها از پشت پا میشه میاد و یه نگاهی به تو و دفترت میندازه بعد با یه لحن مسخره کننده ای بهت میگه ، باو این کارا چیه ،  یکم بزرگ شو.


از کار خودت دست میکشی میری ببینی اونا دارن راجع به چی حرف میزنن.


به به !!!! از سایز کــــون جنیفر لوپز گرفته تا طول ماله خر ، اینجا همه چی پیدا میکنی به  جز یه مورد که حداقل به اندازه 30 ثانیه ارزش بحث کردن داشته باشه.


نتیجه میگیری که تو واسه این جمع اشتباه هستی.


نمیگم کار تو درسته یا اونا ، فقط بحث اینه که تو نه از معلم سود میبری نه از دوستان.


یه ذره موضوع رو بزرگ تر میکنی ، میبینی که تو حامعه هم توی هیچ جمعی جایی نداری.


هرجا که میری اشتباه هستی.


اخر سر انقدر میزنن تو سرت و میگن اشتباهی که یه همچین موجودی میشی :


این فرد اشتباه

این دفعه نمینویسم که مردی ، 


چون که اینجاست که انقدر به ادم و افکارش توهین میشه که ارزو میکنی اصلاً از اول نبودی.




All my life
Always I've felt alone
Conditioned to believe that I'm always wrong


Machine Head - Through the Ashes of Empires - Imperium

مخلوق ششم : ‌چند لحظه گوش کن.

تو همون جا ایستاده بودی و فریاد میزدی
میترسیدی که کسی به حرفات گوش نکنه



یه روز مزخرف دیگه ،
از صبح که از خونه میای بیرون هر طرف رو که نگاه میکنی کثافت و لاشی بازی مردم میبینی.
همه دارن از پشت به همدیگه خیانت میکنن.
از رفیق ها چند ساله گرفته که پول همو بالا میکشن ، تا افرادی که به خاطر یه مشت پول مزخرف زیر اب همرو میزنن.
به هرکی میگی این چه کاریه میکنین بر میگرده میگه انگار تو باغ نیستی ها برادر ، اینجا دنیای گرگاست ، باید اشغال باشی ، زیر اب بزنی ، نامردی کنی تا بتونی زندگی کنی.

میخوای بر گردی به همه بگی که این کارا اشتباه ، ولی کسی گوش نمیده ، همه مسخرت میکنن.


میری جلوتر سوار تاکسی میشی ، یارو 3برابر پول عادی ازت پول میگیره ، شاکی میشی میگی مرتیکه این چه وضعه شه ، بر میگرده میگه وضع مملکت خرابه ناراحتی گمشو پایین.

میخوای بر گردی به هش بگی وضع مملکت خرابه من باید جواب بدم؟ چرا بقیه اینجوری نمیکنن؟ ولی گوش نمیده و با چهار تا فوش خوار مادر دادن جفتتون کوتاه میاین.

رو راه میوفتی که بری شرکت ، دم در میبینی یکی از همکارا بهت میگه خدافظ ، اول فکر میکنی قضیه شوخیه ، بعد میفهمی نه خیلی هم جدیه ، یکی از همکاران خیلی محترم دیگه زیراب ایشون رو پیش جناب رییس زدن.
میخوای بر گردی با طرف دعوا کنی که به خاطر یه ذره حقوق بیشتر زیر اب کسی رو میزنه که چند ساله همکارن و هر روز تو چشم هم نگاه میکنن ولی نمی تونی.

آخر از همه متوجه میشی که کسی اصلاً به حرفهای تو گوش نمیده ، تو اصلاً شنیده نمیشی.

شاید اون یارو درست گفت ، مشکل از تو هست ، تو اصلاً تو باغ نیستی.

یا شایدم تو اصلاً نیستی.

میفهمی که تو مردی.




You just stood there screaming
Fearing no one was listening to you


Metalliac - Black - My Friend of Misery

مخلوق پنجم : جناب ، حق بنده رو که خوردید چه مزه ای بود؟!

این سکوت درون من
کر کنندست


موقع امتحانه و هیچی نخوندی ، ساعت 4.30 صبح پاشدی که یکم درس بخونی ، هوا سرده برای همین همونجا توی تختت کتاب رو از زیر تخت ور میداری و پتو رو میپیچی دور خودت شروع میکنی توی سکوت کر کننده درس خوندن ، به زور و سر هم کاری میرسی 2 تا فصل رو میخونی.
صبحونه رو که کوفتوندی از خونه میزنی بیرون ، تو راه همش میگی اینو که دیگه حتما تر میزنم ، باید به فکر شهریور باشم.
میرسی به مدرسه ، همه دارن با هم دوره میکنن ، تو میری یه گوشه میشینی.

اعصابت تخمیه ، حوصله هیچکی رو نداری.

مدام به خودت لعنت میفرستی که اگه گشاد بازی در نیاورده بودم حداقل 2 فصل بیشتر میخوندم شاید 9-10 رو میگرفتم.

اونور حیات رو نیگا میکنی ، میبینی یه عده جمع شدن ، حوصله نداری نمیری پیششون میگی بعداً میپرسم چه خبر بود.

امتحان تموم شد.

همونطور که انتظار داشتی ریدی به ورقه و از اونجایی هم که معلم باهات لجه تو فکر شهریوری.

خوب اینکه گذشت بزار بفهمم اونجا چه خبر بود.
اوهوی فلانی اوجا چرا جمع شده بودین؟
هیچی نبود ، فلانی هیچی نخونده بود ولی گفت معلم رو گرفتم اونم سوالا رو بهم داد ، مطمئن بود نمرش خوب میشه.
خوب اون احمق هم داشت به شما میگفت؟!
نه داشت چُسیش رو میومد.

جواب امتحان ها اومد
همونطوری که انتظار داشتی ،  افتادی.
عیب نداره چشمت کور ، دندت نرم ، چوب کــــ.ونِ گشادتو باید بخوری.

از دور یکی میاد
اوهوی فلانی...
بله؟
اون پسره که معلم رو گرفت...
خب!!!
حرومزاده همه سوال هایی رو که بهش داده بود ، درست بود.
......
....
...
..

رفتی توی ثبت احوال منتظری که نوبتت بشه.
یکی از پشت داد میزنه ،
اقای فلانی ، اقای فلانی من نوه عمه یِ پسر عمویِ خاله ی خرابتون هستم.
بعد از یه سلام علیک مسخره نوبت 30 نفر رو میخوره میره اون پشت پیش اون گشادی که باید مهر بزنه.
مهرش رو میزنه.
حق 30 تاتون رو توی 30 ثانیه خورد ، یه ابم روش ، یه بیلاخ کلفت هم بهتون حواله میده.
.....
....
...
..
رفتی توی صف خرید ، توی یک صف طولانی ، پیر و جوون وایستادن.
نوبت که میرسه ، یک دست مثل جرثقیل از پس کلت میاد میگه اقا این یه قلم رو حساب کن من ماشینم رو بد جا پارک کردم.
یهو اندازه خرید یه سالت رو میکوبونه روی میز یه چک پول هم میده دست صندوقدار ، صندوقدار هم که خوب پول دیده ، به تو میگه اقا ، ایشون ماشین خیلی خیلی خفنگ شون رو بد جا پارک کردن دیگه شرمنده ، شما اینجا اندازه یه سگ هم نمی ارزی ، بزار اول کار ایشون رو راه بندازم.
تو هم که توی خفه کردن خودت مهارت خاصی داری ، خفه میشی و یارو هم تو دلش به احمقی تو میخنده و کارش راه میوفته.
.....
....
...
..
یه نگاه به خودت میندازی میبینی که همه حقت رو خوردن ،
تو هم که لال مردی هیچی نگفتی ، 
از حقت دفاع نکردی ،
میفهمی که تو اصلاً توی این جامعه حقی نداری.

پس تو مردی.

قاتلت هم خودتی.



It's deafening
The silence inside me

Machine Head - Supercharger - Deafening Silence

مخلوق چهارم : جهنم دوست داشتنی من ، بدن خودم

در درونم خطری برای خودم هستم
در درونم زندانی خودم هستم
توی جهنم شخصیم هستم


بدنیا که میای ، هیچی نیستی ، هنوز پاکی ،  فقط خودتی.

بزرگتر که شدی با ذوق میری مدرسه تا چیزی یاد بگیری و به دانشت مثلاً اضافه کنی
ولی یه جای کار میلنگه ،  بعضی از مباحث رو دوس نداری ، نمیدونی چی هستن ، فقط میدونی برای تو نیستن.
با دقت بیشتری به مطالب نگا میکنی میفهمی اینا اصلاً برای هیچ جونوری نیستن ، اینا شر و ور هایی هستن که دارن توی قفست میکنن ، مغزت رو میبندن ، میخوای جلوشونو بگیری ولی نمیتونی
پس خودت رو قربانی میکنی ، میگی اینا اجباریه باید یاد بگیرم.

چند سالی میگذره ، پایه های درسی رو تا دبیرستان میای بالا ، اینجا دیگه پذیرفتن اینهمه مطالب اشتباه سخت تر شده ، غرور داری ، تحمل اینهمه کثافت و اشغالی که دارن تو کلت میکنن برات سخته.
سعی میکنی کاری بکنی که ازش راحت شی ولی نمیتونی.
برای گذروندن مجبوری دوباره خودت رو خفه کنی ، پس این کار رو میکنی.

ولی خودت رو کجا خفه میکنی؟!

توی همون زندانی که قبلاً تو خودت ساخته بودی.

بزرگتر میشی ، از مشکلات تحصیلات مسخره راحت میشی ، میری سره کار
ای تف به این زندگی اینجا هم که همه چی میلنگه ، یه نگاه به دور و برت میکنی ، همه ادم ها وجود اصلیشون رو ، شخصیت شون رو توی خودشون زندانی کردن ،
با گفتن دروغ و از اینجور ات و اشغال ها ، با خایـــه مالی ، با زیر اب زدن و در کلام اخر با هر موجودی که میتونن و هیچ شباهتی به اون بچه ی بدنیا اومده ندارن ،  دارن زندگیشون رو میگذرونن.

البته این دیگه زندگی نیست ،
روز های مسخره ی خشکشون رو یکی پس از دیگری رو میگذرونن.

اینجا دیگه میخوای قاطی کنی ، منفجر میشی ، حرفتون میزنی.

نتیجش چی میشه؟

با یه توهین از اونجا میندازنت بیرون.



میفهمی که باید همیشه خود اصلیت رو زندانی کنی چون هیچکس دوست نداره حقیقت هارو بشنوه.

دیگه تا اخر عمرت در اون زندان رو باز نمیکنی ،
تو هم مثل بقیه شدی.

پس دوباره میمیری.

قاتلت هم خودتی.




I'm a danger to myself
Inside I'm a prisoner of my own hell
MY OWN HELL

5FDP - War is the answer - My Own Hell


مخلوق سوم : حقیقت یا ذهن مزاحم

میشه یه درخواستی ازتون بکنم؟

میشه منو از دست خودم نجات بدید؟



رفتی تو مغازه داری با فروشنده حرف میزنی طرف هم اصرار داره تو رو خر فرض کنه و با دست گرفتن بحث خودش رو بالا بکشه جنسش رو بکنه تو پاچت ،

دوباره شروع میشه ، یه صدای بلند تو کلّت ، سرت داد میزنه ، نمیتونی تحملش کنی ، بهت میگه احمق تو که میدونی یارو خر گیرت اورده میخواد بکنه تو پاچت خب یه چیزی بنال ، عین خر واینستا تو چشاش نیگا کن ،

اما تو که میدونی این کارا نشدنیه و نمیشه به هرکسی هر حرفی رو زد سعی میکنی اون صدا رو خفه کنی.

اما واقعاً کار درست اینه؟!


صبح از خونه میری بیرون یکی دیگه از همسایه ها یا دوستات رو میبینی ، با هم احوال پرسی های مسخره تون رو انجام میدین اما میدونی به محض اینکه ازت دور شد شروع میکنه از سر تا پات ، از بچت تا پدر جدت رو مسخره میکنه ،

دوباره شروع میشه ، یه صدای بلند تو کلّت ، سرت داد میزنه ، نمیتونی تحملش کنی ، بهت میگه خاک تو اون سرت کنن ادم بی عرضه تر از تو نیست ،  فکر چی هستی اخه؟

دوباره اون صدا رو خفه میکنی چون میدونی نمیتونی به یارو چیزی بگی باید به فکر ابرو و این جور کـ.س شعر ها باشی.

اما واقعاً کار درست اینه؟!


رفتی پای تخته سر کلاس درس ، معلم داره ازت سوال میپرسه ، داری مثل ادم جواب میدی ، معلم با قیافت حال نمیکنه و میگه برو بشین ، اول جوش میاری ، میگی منکه دارم درست حل میکنم ، میگه برو بشین حرف زیاد هم نباشه ،

دوباره شروع میشه ، یه صدای بلند تو کلّت ، سرت داد میزنه ، نمیتونی تحملش کنی ، فکر میکنی هر لحضه کلّت میترکه ، دوباره بهت خاک بر اون سرت کنن ، پاشو برو حقتو بگیر ،

دوباره اون صدا رو خفه میکنی چون میدونی از معلم جماعت عقده ای تر خودشه و نباید با این جونورا در افتاد.

اما واقعاً کار درست اینه؟!


شب که میشه میخوای کپت رو بزاری میبینی تمام این صدا ها از صبح تا حالا توی کلت جمع شده.

 

میدونی این صداها شخصیتت هستن ، خودت هستن ، وجودتن

پس نمیتونی ازشون فرار کنی

نمیتونی هیچ غلطی بکنی ،

نمیتونی ردشون کنی ،

نمیتونی بخوابی ،

فقط میدونی میتونی بمیری 


چرا؟


چون گذاشتی یه ادم هم خر فرض کنه هم یه سودی هم ازت ببره

چون گذاشتی یه ادم برات هم ادعای رفاقت کنه هم لهت کنه

چون گذاشتی یه ادم به خاطر موقعیتش حقت رو بخوره

چون انقدر ضعیفی که نمیتونی از خودت دفاع کنی


پس میمیری


قاتلت هم خودتی.



Can I ask a question
To help me save me from myself



Ozzy Osbourne - Diary of a mad man - Diary of a mad man