مخلوق هفدهم : اون سوزن رو از دستش بگیر



یه نگاه به دور و بر خودم میندازم 

چی میبینم؟

یه عده آدم که دارن زندگی ـشون رو به میگذرونن.


یه نگاه به خودم میندازم

چی میبینم؟

یه موجود که وقتی خودشو توی آینه میبینه تنها فکری که به ذهنش میرسه اینه که تف کنه روی آینه.

یه آدمی رو میبینم که نه خودش برای خودش ارزشی قائله ، نه کسی اونو آدم حساب میکنه.


یکم بیشتر به زندگیم نگا میکنم،

هیچ چیزش مثل آدمیزاد نیست، یه جور مسخریه،

مثل این میمونه که یه آدم کشتم و الان توی یه دادگاهم،

دارن حکم منو میخونن، برای حماقت ها و اشتباه های کرده و نکرده ام دارم جواب میدم.


مثل این میمونه که برای کارهای دیگران هم باید جواب بدم،

وقتی میبینم که یکی دیگه اشتباهی میکنه با خودم دعوا میکنم،

به خاطر حماقت یه عده دیگه خیلی جاها خودم رو داغون میکنم.


فکر کنم اونی که این عروسک من دستشه حسابی باهام مشکل داره،

یه جعبه سوزن گرفته هر وقت حوصلش سر میره به این ذهن و بدن میزنه.


شدم یه مرده.


یه مرده که فقط توی شکل یه زنده داره روزهاش رو سپری میکنه تا توی قبرش بره.






Jab another pin
Jab another pin in me



Metallica - Reload - Fixxer


پ.ن. با ارز پوزش برای بار 1000 ام معذرت میخوام که دیر اپدیت میکنم.

پ.ن. همچنان حال و حوصله هیچ چیرو ندارم، دلیل اصلی این تنبلی ها همین بید.


نظرات 8 + ارسال نظر

فکر کنم الان همه حال تو رو داشته باشن. فقط خودشون رو به بی خیالی زدن. مث من! اینجوری زندگی حالش بیشتره
فقط یک بار امتحان کن...

هااا نمیشه متاسفانه :دی

7ah!d 27 مهر 1389 ساعت 12:22 http://karenina.blogfa.com

چند وقتی بود سر نزده بودم.
چقدر زود به زود آپ میکنی...

زجر آورتر از این نیست که واسه کارای دیگران جواب پس بدی.

کماکان متال زیباست...master master

این فکر که برای خالق مثه یه عروسک خیمه شب بازی ام آزارم میده.

کلا" حال میکنم با نوشته هات.

کاملاً موافقم

Master Master Where's the dream that i've been after

مه الکتریکی 27 مهر 1389 ساعت 18:38

تو آینه نگاه میکنم ..... اِ همین الان اینجا یه آینه بودا

یخمک 28 مهر 1389 ساعت 01:44 http://pizuri.blogsky.com

یه نگاه به خودم میندازم
چی میبینم ؟
سینه و شکم و پاهام رو میبینم

یه نگاه به خودم میندازم
چی میبینم ؟‌
صورتمو که نمیبینم !‌

چرا نمی بینم ؟‌



خوبیه بلاگت اینه که همیشه با گوش کردن اهنگ یه سوژه ی جدید به ذهنت میرسه نه ؟ :دی

هااا نه باو من همه این آهنگ هارو قبلاً شنیدم شعرشون رو بلد بیدم
سوژه از اونحایی میاد که روزم رو چه جوری گذروندم یا یاد یه چیزی میوفتم
بعد سعی میکنم توی آهنگ ها یکی که بهش بخوره پیدا کنم :دی

بخوای منطقی فکر کنی اکثرمون خیلی وقته مردیم!
فقط...
یکی یه مثال جالب می زد. می گفت قورباغه رو که بندازی توی آب گرم یواش یواش که درجه حرارت آب رو ببری بالا قورباغه هه نمی فهمه و یهو یه جا می رسه که میمیره!
الان زندگیه ما اینجوری شده. داریم آروم آروم بای بای!

به اطرافت که نگا کنی میبینی بعضی ها با مردنشون مشکلی ندارم
ترجیح میدن آروم آروم بای بای کنن ولی خیلی چیزهارو عوض نکنن

ما بیشتر.
( تلمیح به جریانه لینک و این حرفا!)

من همین الان دیدم!
کافه زرافه رو از کجا دیدی؟!
اون باله بچه گیامون بود! حالا کافه کاهگلیه!
یاده خاطرات انداختی مارو!

هاا خوب به کافه کاهگلی تغییر کرد :دی

ما بیشتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد